سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه تو را به خداى سبحان نیازى است در آغاز بر رسول خدا ( ص ) درود فرست ، سپس حاجت خود بخواه که خدا بزرگوارتر از آن است که بدو دو حاجت برند ، یکى را برآرد و دیگرى را باز دارد . [نهج البلاغه]
بی تو چه کنم؟
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یار

ساری گول

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 99/4/31 :: ساعت 12:0 صبح )
»» حرفش را مزن

رفتنت آغاز ویرانی است
حرفش را مزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را مزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان
تو چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را مزن آرزو دارم که دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با اینکه طولانی است حرفش را مزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن
کار آسانی است حرفش را مزن خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی این شکستن نا
مسلمانی است حرفش را مزن حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی
است حرفش را مزن


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 88/5/13 :: ساعت 12:11 صبح )
»» راز خوشبختی

بر خاک بخواب نازنین تختی نیست

اواره شدن حکایت سختی نیست



از پاکی اشکهای خود فهمیدم

لبخند همیشه رمز خوشبختی نیست

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 88/5/13 :: ساعت 12:10 صبح )
»» نوروز

نوروز 7029 اریایی مبارک باد

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( جمعه 87/12/30 :: ساعت 12:26 صبح )
»» تیر شید مبارک

حیات بشر بر روی زمین از خورشید است واگر روزی خورشید نباشد حیات از بین میرود بر همین اساس اتش به عنوان سنبل و نشانه ی مهر, عشق, پاکی, دوست داشتن روشنایی, دیدن, شفافیت  و... سنبلی بوده که ایرانیان از دیرباز پرستاری میکردند و بر همین اساس از ان شب که سیاوش سرفراز از اتش گذشت و سه شب جشن گرفته میشود تا نوروز از ان زمان است که ما جشن چهارشنبه سوری را بر گزار می کنیم .البته سور واژه ای است فارسی  به معنای  مهمانی , شب مهمانی اما چهارشنبه واژه ای است که بعد ها وارد زبان فارسی شده و روزها را با نام دیگری میخواندند که چهارشنبه را تیرشید مینامیدند این نوع نامها را بر اساس هفت اختر بوده که بعد ها از ایران به اوروپا رفت که ایرانیان از هفت هزار سال پیش از ان بهره میبردند و نامهای ایام هفته ی انها نیز بر این اساس است مثلا شنبه را در قدیم بر اساس هفت اختر کیوان شید می نامیدند ومهر شید ,مهشید ,بهرام شید , تیرشید, هرمز شید وناهید شید ودر شبانه ی بهرام شید بوده که ان پیروزی برای ایرانیان  اتفاق افتاد و از ان زمان ما این پیروزی را جشن میگیریم و از اتش که میپریم یعنی هر چه    بدبختی وبیماری, غم, اندوه که همه ی اینها نشانه ی زردیه ی رو را دارند را به اتش میدهیم و از اتش حرارت, گرمی, سرخی و انرژی را میگیریم تا اینکه فردای بهتری داشته باشیم

                                        تیرشید مبارک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 87/12/27 :: ساعت 12:46 صبح )
»» انتظار

دستانم را یارای نوشتن نیست با این حال از تو مینویسم از تویی که روزگاری بودی و زیستی واکنون هیچ مانده از تو جز یک خاطره , یک یاد , یک نیاز و پس از سالها من هنوز یادی از تو را در خاطر می پرورانم

عزیز دل:

تو که نیستی شب و روز , روز و شب برایم ملال اور است , تو کجایی که هر دم نام تو را بر زبان دارم .تو کجایی که ببینی بی تو حتی یک خواب قاصدکی هم نصیب چشمانم نمیشود و من باز مثل همیشه همنشین همیشه غمگین شمع و پروانه میشوم.تو کجایی که هر لحظه پژمرده شدن ولحظه لحظه اب شدنم را ببینی چرا که هجران تو برایم بسی سخت و عذاب اور است...

مهربانم:

بارها از خود پرسیده ام که چه می شد اگر می بودی و من بودن با تو را می اموختم و یاد می گرفتم که چون تویی را دوست بدارم و انگاه نیاز چه معنی داشت جز یک واژه  ی غریب ...و اکنون پس از سالها یاد تو چون پتکی است که بر سرم می کوبد تا از یاد برم انچه که بودم و انچه که امروز هستم . یاد دستهایت که برای پرستو ها اشیانه بود یا چشمانت که تمام غربت دنیا در قرنیه ی بی نظیر انها نهفته بود , یاد صدایت که هر گاه سخنی می گفتی جان دوباره بر می گشت و قلب دوباره می لرزید , یاد اغوشت که هرگز ماوایی به گرمی و لطافت و امنیتش ندیدم و نخواهم دید. پس تا از روزگار جدا نشدم مرا دریاب , مرا با خود ببر تنها دلیل انتظار من.....

                   و پس از این سالهای سخت تنهایی 

                                                                    من

                                                                               دوستت دارم

                                                                                                                                                      هنوز.........

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( یکشنبه 87/12/4 :: ساعت 12:57 صبح )
»» صدایم کن صدایم کن

میان اب واتش من گرفتارم

به دادم میرسی امشب خدایا؟

میان رفتن و ماندن گرفتارم

رهایم می کنی ایا خدایا؟

تمام تارو پود من پر از احساس دلتنگی است

چگونه از وجود خود جدایم میکنی امشب خدایا؟

خدایا من گرفتارم:

نجاتم ده رهایم کن پناهم ده

ز خم زندگی امشب فقط قدری شرابم ده

ز خم زندگی سهمم فقط زخم و فغان بوده

تو امشب پاک پاکم کن

فدایم کن فدای لحظه ای از عشق پاکم کن

رهایم کن رهایم کن

به قلب تیره و تارم فقط نوری هدایت کن

صدایم کن صدایم کن

من از عشق زمین سیرم از عشق خود شرابم کن

خمارم کن خمارم کن

به وقت صبحدم اری که اهل دل به خواب ایند

مرا از خواب بر گیرو دوایم کن صدایم کن

خداوندا نجاتم ده مرا از عشق خود پر کن

مرا در راه خود گم کن

در این بازار نابودی مرا پیمانه ای پر کن

تمام دردهایم را به این پیمانه درمان کن

صدایم کن .....

صدایم کن....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 87/11/22 :: ساعت 12:20 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یار
حرفش را مزن
راز خوشبختی
نوروز
تیر شید مبارک
انتظار
صدایم کن صدایم کن
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 30720
» درباره من

بی تو چه کنم؟
زندونی
رواق منظر چشم من اشیانه ی توست کرم نما و فرودا که خانه خانهی توست

» پیوندهای روزانه

زمزمه هایی از درون [340]
گمگشته(عکسهای مجید اخشابی) [33]
دخترک [123]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
بهار 1399
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
بهار 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
مذهب عشق
دهاتی
محرما نه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان








» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب