ای کاش رد من را از این صدا بگیری
تا که نرفتم از دست دست مرا بگیری
فصل نشای غمهاست میراب این زمینم
وقت است جوی ابی از چشم ما بگیری
اری قبول دارم زیباترینی اما
رسمش نبود خود را اینقدر ها بگیری
میترسم از شبی که اینجا نباشم و تو
دیگر سراغ من را از نا کجا بگیری
تشییع میشوم صبح بر دوش این خیابان
فردا اگر بیایی باید عزا بگیری
امشب دوباره شعری از دوریت نوشتم
ماندست روی دستم انقدر تا بگیری