سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیا می دانی کدام یک از مردم داناترند؟ گفت : خدا [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ خطاب به ابن مسعود ـ]
بی تو چه کنم؟
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دوری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( شنبه 99/3/3 :: ساعت 12:0 صبح )
»» شازده

ای کاش رد من را از این صدا بگیری

تا که نرفتم از دست دست مرا بگیری

فصل نشای غمهاست میراب این زمینم

وقت است جوی ابی از چشم ما بگیری

اری قبول دارم زیباترینی اما

رسمش نبود خود را اینقدر ها بگیری

میترسم از شبی که اینجا نباشم و تو

دیگر سراغ من را از نا کجا بگیری

تشییع میشوم صبح بر دوش این خیابان

فردا اگر بیایی باید عزا بگیری

امشب دوباره شعری از دوریت نوشتم

ماندست روی دستم انقدر تا بگیری

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( یکشنبه 87/8/26 :: ساعت 7:31 عصر )
»» اغوش یار



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 87/6/19 :: ساعت 12:13 صبح )
»» مهمان خدا

کاش شب وقتی که تنها میشویم

                                  با خدای یاسها خلوت کنیم

ما همه روزی از اینجا میرویم

                                 کاش این پرواز را باور کنیم

 

التماس دعا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( سه شنبه 87/6/19 :: ساعت 12:7 صبح )
»» خواهش

خدای من به خاطر دل پرندگان بی شکیب

به خاطر وجود افتاب بی دریغ

به خاطر وجود هر چه هست وهر چه نیست

نگاه مهربان یار من ز من مگیر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( یکشنبه 87/6/3 :: ساعت 12:50 صبح )
»» کاش؟

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( چهارشنبه 87/5/9 :: ساعت 5:45 عصر )
»» انکار

 

من تکیه بر دیوار وتو

مبهوت یار دیگری

خونین شده چشمان من

چشم تو مات دیگری

من چشم در چشم توام محو تماشای غرور

چشم تو اما اه باز ....

خاموش و ساکن همچنین

بعد از هجوم سالها اری تو ساکن گشته ای

بعد از عبور از جاده ها گویا که راکب گشته ای

در چشم تو گم گشته ام

محبوب و یار من کجاست؟

این حلقه ی زر دست تو

گوید که یارت بی وفاست

یک لحظه در چشمان تو فانوس هستی جان گرفت

ارام محو تو شدم گویا که شب طوفان گرفت

یاد تو میافتو هنوز یاد تو و اسرارمان

ان روزهای گرم و خوب

عاشق شدن اصرارمان

تو مات من ‘من محو تو

من غرق در اغوش تو

تو مال من ‘مال تو

تو غرق در چشمان من

تو عاشم بودی و من

عاشق ترین معشوقه ها

عشق هستی ما بود و ما

هر دو به عشقی مبتلا

اما جدا شد ناگهان

دست من از دستان تو

در قلب من مانده به جا

عشق پر از انکار تو

 

 

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( چهارشنبه 87/5/9 :: ساعت 1:14 صبح )
»» ارزو

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

چهره ام هرگز پریشانی نداشت

برگهای اخر تقویم عشق

حرفی از یک روز بارانی نداشت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( شنبه 87/5/5 :: ساعت 9:51 صبح )
»» ؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( شنبه 87/3/4 :: ساعت 7:21 عصر )
»» خداحافظ

شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ و این یعنی در این اندوه می میرم

در این تنهایی مطلقق که می بندد به زنجیرم

همیشه با تو بودنهای من دیری نمی پاید

و بعد از تو کسی دیگر به دیدارم نمی آید

چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم

چگونه می روی با آنکه می دانی چه تنهایم

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زندونی ( شنبه 87/1/10 :: ساعت 4:59 عصر )
<      1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یار
حرفش را مزن
راز خوشبختی
نوروز
تیر شید مبارک
انتظار
صدایم کن صدایم کن
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 14
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 30734
» درباره من

بی تو چه کنم؟
زندونی
رواق منظر چشم من اشیانه ی توست کرم نما و فرودا که خانه خانهی توست

» پیوندهای روزانه

زمزمه هایی از درون [340]
گمگشته(عکسهای مجید اخشابی) [33]
دخترک [123]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
بهار 1399
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
بهار 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
مذهب عشق
دهاتی
محرما نه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان








» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب